جعلییات

نا محدود

جعلییات

نا محدود

حمام

باید مراقب بود.

به آخر که می رسم گرچه اغلب حادثه ای عجیب یا وحشتناک هم رخ نداده است.باز احساس می کنم که خرد و خسته ام.گویا جایی کسی پتکی بر مغزم کوفته است.

فرو رفته در غباری از درد و سر خوردگی.رویا هایم را از دست داده ام.

در مقابل تابلویی نشسته ام که جا به جایش زدگی و ریختگی دارد،نخ نما شده است،وپشت آن چیزی را می شود با یک نظر دید،چیزی که از دیدنش وحشت می کنم.

وارد خیابانی شده ام که ظاهراً برایم آشناست،اما جلوتر که می روم احساس می کنم که خطری در کمین است یا جلوتر زمین زیر پایم حا لاست که به ناگهان دهان باز کند.

سرخوردگی،روزمرگی،بی میلی،تنهایی،درماندگی،هیچ نیست.

خلاء است که دلهره ام را بر می انگیزد.